✗من و تنهایی✗

ایـــــنـجــا همـــہ تــــــنهـاטּ امّـــا خــــیـلــیـا هــــنـوز گــَـرمـَטּ مـــتـوجـّــہ نــــشــבטּ

✘تنها باشی

تنـهــــا بـاشـی

...
روز تعـــطیل بـاشـد ... 


غــروب بـاشــכ ... 


بـاران هــــم بـبـارכ ..... 


احـســـاس میکنـی
بـلـاتکلـیـ؋ ترین آـכم כنـیا هــــســـتی

چهارشنبه ۳۰ دی ۹۴ , ۱۰:۴۳ ( ◕ ‿ ◕ ) ابوالفضل ( ◕ ‿ ◕ )
اره ولا

قشنگه بخونید

گفتم: خدای من، دقایقی بود در زندگانیم که هوس می کردم سر سنگینم را که پر از دغدغه دیروز بود و هراس فردا بر شانه های صبورت بگذارم، آرام برایت بگویم و بگریم، در آن لحظات شانه های تو کجا بود؟

گفت: عزیز تر از هر چه هست، تو نه تنها در آن لحظات دلتنگی که در تمام لحظات بودنت بر من تکیه کرده بودی، من آنی خود را از تو دریغ نکرده ام که تو اینگونه هستی. من همچون عاشقی که به معشوق خویش می نگرد، با شوق تمام لحظات بودنت را به نظاره ات نشسته بودم.

 

گفتم: پس چرا راضی شدی من برای آن همه دلتنگی، اینگونه زار بگریم؟ 

گفت: عزیزتر از هر چه هست، اشک تنها قطره ای است که قبل از آنکه فرود آید عروج می کند، اشکهایت به من رسید و من یکی یکی بر زنگارهای روحت ریختم تا باز هم از جنس نور باشی و از حوالی آسمان، چرا که تنها اینگونه می شود تا همیشه شاد بود.

 

گفتم: آخر آن چه سنگ بزرگی بود که بر سر راهم گذاشته بودی؟ 

گفت: بارها صدایت کردم، آرام گفتم از این راه نرو که به جایی نمی رسی، تو هرگز گوش نکردی و آن سنگ بزرگ فریاد بلند من بود که عزیزتر از هر چه هست، از این راه نرو که به ناکجا آباد هم نخواهی رسید.

 

گفتم: پس چرا آن همه درد در دلم انباشتی؟

گفت: روزیت دادم تا صدایم کنی، چیزی نگفتی، پناهت دادم تا صدایم کنی، چیزی نگفتی، بارها گل برایت فرستادم، کلامی نگفتی، می خواستم برایم بگویی آخر تو بنده من بودی چاره ای نبود جز نزول درد که تو تنها اینگونه شد که صدایم کردی.

 

گفتم: پس چرا همان بار اول که صدایت کردم درد را از دلم نراندی؟

گفت: اول بار که گفتی "خدا" آنچنان به شوق آمدم که حیفم آمد بار دگر خدای تو را نشنوم، تو باز گفتی خدا و من مشتاق تر برای شنیدن خدایی دیگر، من اگر می دانستم تو بعد از علاج درد هم بر خدا گفتن اصرار می کنی همان بار اول شفایت می دادم.

 

گفتم: مهربانترین خدا! دوست دارمت ... 

گفت: عزیز تر از هر چه هست من دوست تر دارمت ...


خیلی خیلی قشنگ بود ممنون
بعضی وقتا تنهایی خوبه...
 ولی وقتی با بیهودگی همراه شد..
 مثل خوره آدمو میخوره
تنهایی مزایا و معایبی دارد
دید مدیریتی من
(لبخند)
چهارشنبه ۳۰ دی ۹۴ , ۱۳:۲۱ مهســـــــــــــا ...
لایک
:(
غروب جمعه هم باشد:(
عااااااااااااااالی بود
لایک
اوهوم,  دقیقا 
واقعا ...
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
کسی که سلول انفرادی را ساخت
می دانست که سخت ترین کار انسان
تحمل خویشتن است
Designed By Erfan Powered by Bayan